اين داستان «بدون مرز» نخستين تجربه كارگرداني اميرحسين عسگري است كه پس از درخشش در جشنوارههاي توكيو، صوفيا و هنگهنگ، از مدتي پيش در گروه هنر و تجربه روي پرده رفته است. با عسگري درباره بدون مرز حرف زدهايم.
- شما در تجربه اول خود سراغ موضوعي خاص با نوع بازي و لوكيشن خاص رفتهايد.
بزرگترين دغدغه زندگي من ساختن فيلم است و نگاه، فرم و ساختارهاي متفاوت در فيلمسازي وجود دارد اما به نظرم فيلمساز دغدغهمند اگر احساس كند دغدغه ذهنياش قابل پرداخت است، با هر روش و سبكي به آن ميپردازد. مهم اين است كه بتواند مسير جامعه خود را تغيير دهد و باعث آگاهيبخشي شود. فيلسوف دغدغه خود را با نگارش مقاله يا كتاب پاسخ ميدهد و نقاش سراغ بوم و رنگ ميرود. فيلمساز هم با دغدغههاي خود زندگي ميكند و من هم قرار نيست تا پايان عمر سراغ مضاميني چون بدون مرز بروم.
- اين تنهايي با مضموني مربوط به جنگ به مخاطب ارائه شده است.
من جنگ را ديدهام و نسل من سالها درگير آن بوده است. نگاهم برگرفته از احساساتي است كه در دوران نوجواني آن را حس كردم و در ذهنم باقي مانده است. چيزي كه مشخص است اينكه تنهايي بدون مرز ناشي از تبعات جنگ است و به نظرم جنگ هر كجا باشد، تنهايي هم كنارش هست.
- به نظر ميرسد در بدون مرز نگاهي جهاني داريد و حتي اين شائبه مطرح شده كه آن را براي جشنوارهها ساختهايد.
بهطور حتم براي جشنوارههاي جهاني فيلم نساختم و ايده نگارش بدون مرز به سالها پيش بازميگردد. هماكنون 3سال از زمان توليد بدون مرز ميگذرد و شايد همين اتفاقهاي اخير باعث بيشتر ديده شدن آن در جشنوارههاي جهاني شد. فيلم به اين دليل ديده و پذيرفته شد كه هويت انسان عاصي و طردشده از جنگ را نشان ميدهد. بدون مرز فيلمي تقريبا بدون ديالوگ است و توانست به زبان جهاني نزديك شود.
- لوكيشن فيلم يك كشتي بزرگ به گل نشسته است، چطور كشتي را پيدا كرديد؟
بهدليل كار پدرم در پدافند نيروي هوايي در مناطق جنوبي زندگي ميكرديم و براي نوشتن فيلمنامه به نوعي از زندگي خودم الهام گرفتم. بدون مرز 2شخصيت اصلي دارد كه بدون آن هرگز ساخته نميشد؛ يكي كشتي و ديگري پسربچه. براي يافتن كشتي از كارون تا دهانه خليجفارس را گشتيم و در نهايت يك پيرمرد آن را نشانمان داد. براي پيدا كردن بازيگر هم از 4هزار بچه در مدارس جنوب تست گرفتيم. در نهايت قرعه به نام عليرضا بالدي افتاد.
- بازي گرفتن از 2كودك و حضور يك نوزاد در يك لوكيشن ثابت سخت نبود؟
از ابتدا ارتباط خوبي با پسربچه برقرار كرديم با اين حال بازي گرفتن دشوار بود. قبول كنيد حضور يك دختربچه، يك پسربچه و يك نوزاد در يك لوكيشن خيلي سخت است اما من در سينما به چيزهايي رسيدهام كه نامش را انرژيهاي فرازميني گذاشتهام. در جاهايي بايد صبر كنيد تا لحظه خودش برسد. ساختن فيلم برايم راه رفتن روي لبه تيغ بود و اگر سهلانگاري ميكردم، سُر ميخوردم؛ چراكه فيلم پر از نماد است.
- نمايش در گروه هنر و تجربه
وجود گروه هنر و تجربه براي سينماي ايران يك نعمت است اما بايد ديد ادامه مسير براي فيلمهايي كه تا امروز فرصت اكران نداشتند و فيلمهايي كه در آينده با اتكا به تجربهگرايي ساخته ميشوند، چگونه خواهد بود. به نظرم گروه هنر و تجربه بايد خود را بهعنوان پديدهاي تاملبرانگيز در شاكله سينماي ايران معرفي و جايش را در دل مخاطبان بيشتر باز كند. بسياري از نيازهاي فرهنگي مخاطبان در اين گروه پاسخ داده ميشود و در ارتقاي سطح سليقهشان تأثيرگذار است.
نظر شما